محمدعثمان نجیب
حتا نام‌بردن ببرک کارمل در زمان دکتر نجیب جرم‌پنداری پنهانی بود. مجاهدین از جبر تاریخ آورده شدند. آنان قدرت را به زور کرفته نه می‌توانستند. اگر با احمدشاه مسعود ائتلاف نه‌می‌شد،‌ دکتر نجیب قدرت را به حکمت‌‌یار و پاکستان تسلیم می‌کرد.
هر زمانی که گاه‌شمار‌ها به ماه ثور می‌رسند، نارسیده به ثور و هشت ثور، صورهای اسرافیل از سوی جهادی‌های کشور دمیده‌ می‌شوند. در این دماندن‌هاست که فراموش می‌کنند چیزی به نام دینه‌نگاری هم بخشی از زنده‌گی کشوری ماست. دیرینه‌نگارانی که زنده اند و به چشمان خودشان گواهان رخ‌داد‌ها بوده و یا هم به‌گونه‌یی پارچه‌یی از آن کفن دوخته شده برای دفن در بای‌گانی روزنگاری‌‌ ‌و گاه‌نگاری‌ها بوده اند. چه‌بسا که بیش‌ترین‌های شان دوزنده‌های کفن اند. با این پیش‌درآمد به خواننده‌ی‌ گرامی و تخمه‌ی جوان کشور می‌نویسم که هشت ثور هرگز روز پیروزی مجاهدین در نبردگاه‌ها با نیروهای رزمنده و دلاور دفاعی کشور نه بود و نیست. سپردن اجباری قدرت برای مجاهدین حاصلی از بذر ناکاره‌گی شادروان دکتر نجیب بود که سرانجام هم خودش را با برادرش به چوبه‌ی‌دار کشید و هم کشور را برباد کرد. این ناکاره‌‌گی‌ها بیش‌تر به تحریکات حلقات مافیایی دور ‌و بر دکتر نجیب ارتباط داشتند که ایشان را به تک‌روی و تبارگرایی سوق می‌دادند.‌ از بس دغدغه‌های دروغین در گوشش خوانده بودند، جدا از خود همان کاسه‌لیسان خوان‌کرم خودش دگر همه هراس شده بودند. برای دکتر نجیب پسا اتکاء به قدرت دگر کارمل‌هراسی، تاجیک‌‌هراسی، جنرال دلاور هراسی، جنرال عظیمی هراسی، جنرال سید‌اعظم سعید هراسی،‌ جنرال دوستم هراسی، جنرال ملک هراسی، جنرال بابه‌جان هراسی، جنرال رزمنده‌ هراسی، جنرال مصطفا‌، هراسی، جنرال فتاح هراسی و صدها جنرال و‌ کاردار و فرمانده‌ هراسی غیر تبار خودش یا غیر از گروه‌ بلی گفتار خودش از دگر اقوام مانند طارق، قادر میاخیل و عارف صخره و شادروان یعقوبی، اسحاق توخی و جبسر، بی‌خوابی ‌و اندوه و درون‌کاوی و درون‌خوری خودش را رقم زد و هر کسی جدا از گروه خود را دشمن خپد می‌دانست و در پی از میان‌برداشتن آنان اقدام می‌کرد. در حالی که دیگران هرگز به اندیشه‌ی خیانت به حزب و دولت نه بودند. حزب و دولتی که دکتر نجیب در ره‌بری آن‌ها قرار داشت.
برکناری اجباری ببرک کارمل بدون هیچ توجیه قابل قناعت در حمایت و جنایت گرباچف به وطن ما انجام شد که دکتر نجیب را جانشین او ساختند. چنان فضای اختناق آور پنهانی از زندان تا برکناری و فرستادن به عسکری اجباری توسط دکتر نجیب و طرف‌دارانش به ویژه همین ظهور رزم‌جو و‌ میرصاحب کاروال بالای کسانی تحمیل شد که حتا نام ببرک کارمل را می‌گرفتند. یعنی نام بردن از ببرک کارمل هم پی‌گرد پنهان داشت. البته که سیاست‌های شرق و غرب نسبت به پشتون‌پروری کهنه‌‌گی ‌و پایانی نه دارند و تاجیکان هم توانایی ورود به جوامع بین‌المللی را نه داشته ‌و پیوسته به حاشیه رانده شده اند. با آن هم تاجیکان، اوزبیکان، هزاره‌‌ها ‌و دگر اقوام در پی یک تحول بزرگ انقلابی و بزرگ اندیشی خرمندانه‌ی ببرک کارمل جای‌گاه‌های بایسته‌ی شان در اجتماع و نظام را چنان یافتند که مانند هر از گاهی اقتدار نظامی داشتند.‌ مگر دانستند که دگر نه باید عسکر باشند و پشت درهای مقامات پشتون نگه‌بان.
آن چه روایات چشم‌دید من از ۸ ثور است، هشت ثور هرگز پیروزی مجاهدین نیست و نه بود و نه‌خواهد بود. این اشتباهات دکتر نجیب و وابسته‌گی بیش‌ از حد او به دروغ‌گفتاری های بینن‌سیوان و اطرافیانش و تأمین رابطه‌ی پنهانی با پاکستان به پا درمیانی حکمت‌یار و تڼۍ و‌ پادوی جنرال رفیع با پوز پیچیده اش، اختلاف دیرینه‌ی درانی‌ها و غل‌زایی‌ها، اعلام استعفای غیر ضروری، طرح برنامه‌ی پنهانی فرار، بی‌باوری بر بدنه‌های عظیم قدرت نظامی‌های وفادار به مردم و ملت و کشور و ده‌ها دلیل دگر سبب شدند که خود دکتر در تنگ‌نای برنامه‌های ناسنجیده‌ی خود بند افتد و از همان بند نه رَهَد و به دار کشیده شود. من هرگز به شهادت او‌ و برادرش خوش نه شدم. با آن که سوگ‌مندانه چند سال پس، از نخستین بازدید‌کننده‌های اجساد بی‌روح هر دو برادر به چوبه‌ی دار چهار راه هتل آریانا بودم و با جسد بی‌جان دکتر سخن گفتم. نیروهای مترقی و وطن‌دوست ناچار شدند برای جلوگیری از افتیدن کشور به دست پاکستان و حکمت‌یار گزینه‌ی هم‌کاری با احمدشاه مسعود را در گونه‌های مختلف از جمله انعقاد توافق‌نامه‌ی جبل‌السراج میان آقایان دوستم و احمدشاه مسعود برای ساختار یک حکومت ائتلافی از نیروهای دولتی و مجاهدین در مجموع برگزیینند. قدرت به هیچ صورت توسط حکمت‌یار ‌و پاکستان غصب شده نه می‌توانست، چون قوای مسلح بی‌شکستی داشتیم. گزینه‌ی احمدشاه مسعود تنها راه نجات وطن و بازمانده‌های دولت بود. چنان بود که اولین ثمره‌های توافق در نوروز سال ۱۳۷۱ به کرسی نشستند و مجاهدین یک‌جا با نیروهای مستقر دولتی در شمال تحت ره‌بری تازه شکل گرفته‌‌ی جنبش ملی اسلامی افغانستان در محوطه‌ی روضه‌ی مبارک جهنده را برافراشتند و زنگ براندازی بدون خون‌ریزی نظام را به هم‌کاری خود نظامیان آزرده خاطر دولت نواختند و از جنرال مومن تا جنرال دوستم و از جنرال ملک تا جنرال هلال و جنرال حسام الدین صدها نظامی و فرمانده دگر از دولت روگردان شدند. پس
هشت ثور پیروزی مجاهدین نه بود. مجاهدین از جبر تاریخ آورده شدند. همین نیروها در روز اعلام واگذاری خبری قدرت به مجاهدین سهم داشتند، من شخصاً کسی بودم که تمام امور ضبط و نشر اعلامیه‌ها را بنا بر هدایت ویژه‌ی شادروان استاد عظیمی در رادیو تلویزیون ملی عهده‌دار بودم و با همه هم‌کاران گرامی تخنیکی ‌و نشراتی و اداری ما در آن‌شب هشت ثور بودیم. مردم کشور ما گواه اند که شهرها همه بدون یک فیر ‌و به طور ناگزیر برای مجاهدین سپرده شدند. برخی مقاومت‌های کوچکی هم که موجود بودند، آقای وکیل وزیر خارجه‌ی دولت دکتر نجیب، بی‌شرمانه به شادروان دکتر عبدالرحمان در مهمان‌خانه‌ی استودیوی موسوم به پرودکشن رادیوتلویزیون ملی فتوای بمباردشان را داد. من این داستان‌ها را زیر نام روایات زنده‌گی من به گونه‌‌ی بخش بخش در رسانه‌ها نوشته ام‌که در بیش‌تر از یک و نیم دهه نزدیک به سه هزار بخش های مستند و تفسیر و روایات اند.
اگر گزینه‌ی سپردن قدرت تنها احمدشاه مسعود نه می‌بود. دکتر نجیب قدرت را صدر درصد به حکمت‌یار و پاکستان تسلیم می‌کرد. چون آقای رازمحمد پکتین و دگر هم‌فکران شان هفته ها پیش نیروهای حزب اسلامی حکمت‌یار را در تمام پاگان‌های پلیس یا څارندوی آن زمان و خود مرکز وزارت داخله جا‌به‌جا کرده بودند. البته که اشتباه مسعود هم محافظه‌کاری تاجیکانه‌اش بود که خودش حکومتی را تشکیل نه داد و همه امور را به ره‌بران محول کرد و ره‌بران که هز‌کدام کم‌تر از ریاست جمهوری نه می‌خواستند، کشور را بار دگر تباه کردند، این تباهی را دکتر نجیب با اقدامات ناسنجیده شده و احساساتی اش رقم زد. ره‌بران جهادی به دستور پاکستان آقای مرحوم صبغت‌الله مجددی را برای یک حکومت عبوری فرستادند و ایشان هم در نخستین چپق شان چک ده میلیون دالری را با انداختن در جیب چپ شان غارت کردند.‌ این جریان را در فرودگاه کابل هنگام خداحافظی نوازشریف من به چشم دیدم و شادروان حاجی اختر هم آن را نمابرداری کردند.‌ البته نقش خایینان درون حزبی و دولتی بر ضد ببرک کارمل تاریخ را خونین‌تر ساخت. آنان بهانه‌ی عدم حمایت شوروی را آوردند،‌ مگر همه می‌دانند که قوای مسلح نیرومند و شجاع ما دوران چند سال با اقتدار دفاع مستقلانه را گذراند و یک متر ساحه هم از سوی مجاهدین تصرف نه شد. نه طالب ام‌‌روز و نه مجاهد دی‌روز توانایی رزمیدن مستقیم در نبردهای‌پیروز شونده با قوای مسلح ما را نه داشتند. تجارب موفقانه‌ی دفاع مسقلانه جنگ جلال‌آباد، تنگی واغ‌جان لوگر، دفع کودتای ټنۍ و ادامه‌ی چند سال دولت بدون حمایت شوروی سابق مصداق‌های گفتار ماستند..
این‌جا لینک برنامه‌ی جمهوری پنجم در همین رابطه را ببینید:

جمهوری پنجم | عثمان نجیب | 2876 | هشت ثور ظهور جبری مجاهدین در تاریخ بود