التهاب‌های منطقه‌ای و سیاه‌چاله افغانستان

در یک هفته گذشته جهان شاهد رویارویی مستقیم دولت‌های ایران و اسراییل بود و این رویداد سطح نگرانی‌ها را به‌شدت بالا برد، زیرا می‌توانست به جنگ گسترده‌ای در سطح منطقه بینجامد که کشورهای فراوانی را متاثر کرده و بر زنده‌گی شهروندان‌شان تاثیر مستقیم داشته باشد. در صورتی که چنین رویدادهایی مهار نشوند، می‌توانند از سطح منطقه فراتر بروند و پای قدرت‌های کلان‌تر را به ماجرا باز کنند که این خود به بر هم خوردن معادلات در سطح جهانی خواهد انجامید. در چنان وضعیتی، صف‌آرایی‌های جهانی تغییر خواهد کرد و جا‌به‌جایی‌هایی در ایتلاف‌ها به وجود خواهد آمد و جغرافیای قدرت سیاسی و نظامی در جهان از نو ترسیم خواهد شد، حتا اگر در ظاهر مرز کنونی کشورها به حال خود باقی بماند.

دعوت به خویشتن‌داری و تاکید بر اجتناب از بالا بردن سطح تنش که از سوی کشورهای مختلف جهان صورت گرفت، همه ناظر بر نگرانی‌های واقعی بود و حکایت از شکننده‌گی بیش از پیش شرایط و اوضاع داشت، چه در سطح منطقه پرآشوبی مانند خاور میانه و چه در سطوح فراتر از آن. شکننده‌گی اوضاع در همه‌جا یک‌سان نیست و در کشورهایی که از مشکلات فراوانی در داخل رنج می‌برند، بیش‌تر است. افغانستان یکی از این‌ها و البته آسیب‌پذیرترین این‌هاست، و هر گونه تنش جدی منطقه‌ای می‌تواند بر شرایط آن تاثیر مستقیم بگذارد.

آن‌چه افغانستان را در برابر تنش‌ها و تحولات منطقه‌ای و جهانی بیش‌تر از دیگران آسیب‌پذیر می‌گرداند، چندین عامل است. نخستین عامل آن نداشتن دولتی برخاسته از اراده مردم است. هنگامی که یک گروه مسلح بر کشوری مسلط شود و با سرکوب همه احزاب، گروه‌ها، نهادها و جریان‌های سیاسی و اجتماعی به تداوم سلطه خود بیندیشد، از اعتبار و مشروعیت داخلی برخوردار نیست و مردم به هیچ صورت پشتیبان آن نیستند. همین امر باعث می‌شود که چنین رژیمی در نگاه سایر کشورها فاقد اعتبار باشد و به‌عنوان نظامی نامشروع شناخته شود، حتا اگر از ناگزیری با آن تعامل کنند. نظام‌هایی که فاقد پایگاه مردمی و مشروعیت بین‌المللی هستند، شکننده‌ترین نظام‌هایند و با وزش هر نسیمی از شرق یا غرب جهان در گردباد حوادث گرفتار می‌آیند و کشور خود را با مردمش یک‌جا غرق می‌کنند.

حملات موشکی ایران هر چند مستقیم به سوی اسراییل شلیک شد، اما همزمان به کشورهای منطقه نشان داد که توانایی نظامی و تسلیحاتی این دولت در چه پیمانه است و اگر روزی کار به برخوردهای جدی نظامی برسد، تا کجا می‌تواند به پیش برود. افغانستان پیش از این با دو قدرت هسته‌ای چین و پاکستان هم‌مرز بود و اندکی آن سوتر قدرت هسته‌ای هند قرار داشت و کمی آن طرف‌تر قدرت هسته‌ای روسیه. اکنون در یک مرز دیگر با سامانه موشکی قدرت‌مند ایران سر‌و‌کار دارد که تنگناهای بیش‌تری را در برابرش قرار می‌دهد، اگر روزی کار به تقابل بکشد. قرار داشتن در چنین موقعیتی، برای کشوری مانند افغانستان که اوضاعش با قطع کمک‌های خارجی مختل می‌شود، چالش‌هایش را چندین برابر می‌کند.

گروه طالبان در ظاهر می‌کوشد روابط حسنه‌اش با همسایه‌گان را حفظ کند، اما در باطن مسیر پرتشنجی را می‌پیماید که هم برای مردم این کشور مایه نگرانی است و هم برای کشورهای منطقه. رویکردی که این رژیم دارد، با انکار مردم و اراده‌شان در تعیین سرنوشت آغاز می‌یابد و با سرکوب گروه‌های مختلف ادامه می‌یابد و با انکار کنوانسیون‌های بین‌المللی در زمینه حقوق بشر، آزادی‌های مدنی، آموزش دختران و نادیده گرفتن هنجارهای پذیرفته‌شده در روابط بین‌الملل به اوج خود می‌رسد، و از این رو نمی‌تواند دولتی مشروع باشد و جهان به آن به چشم رژیمی متعارف بنگرد.

هنگامی که در کشوری با بحران‌های چند‌لایه، رژیمی با این ویژه‌گی‌ها حاکم باشد، تبدیل شدن آن به سیاه‌چاله امنیتی نگرانی کاملا به‌جا و قابل درکی است و کشورهای منطقه ناچارند به سناریوهای مختلفی در‌باره آن بیندیشند و احتمال‌های مختلفی را در نظر بگیرند و ببینند که از چه راهی منافع خود را می‌توانند در برابر این سیاه‌چاله مصون بگردانند و خطرات آن را از خود دفع کنند. جهان با صبوری به آن‌چه در افغانستان می‌گذرد، نگاه می‌کند و منتظر است تا دیده شود که آیا نظامی قابل قبول برای مردمش در این کشور شکل خواهد گرفت و راهی به مشارکت همه نیروها فراهم خواهد شد یا این‌که وضعیت کنونی زمینه ظهور گروه‌های افراطی بیش‌تر و سازمان‌های تروریستی بیش‌تری را مساعد خواهد کرد.

هم اکنون ایدیولوژی‌های افراط‌گرا در سرتاسر افغانستان در حال ترویج و تزریق به بدنه فرهنگ، آموزش و حیات اجتماعی مردم هستند و عرصه بر هر اندیشه و جریان فکری دیگری به‌ویژه اندیشه‌های لیبرال و آزادی‌خواه به‌شدت تنگ شده و امکان تنفس از آن‌ها گرفته شده است. نبود اندیشه‌های جای‌گزین و طرح‌های اجتماعی و فرهنگی‌ای که بتوانند خلأ موجود را پر کنند، خود‌به‌خود راه را برای پخش و نشر افکار گروه‌های افراطی باز می‌کند. از این راه است که زمینه سربازگیری برای داعش، حزب تحریر و سایر گروه‌های تندرو هموار می‌شود و همین روند است که افغانستان را به سیاه‌چاله امنیتی تبدیل می‌کند.

سیاه‌چاله امنیتی در شرایطی که بحران‌های منطقه‌ای اوج می‌گیرد و زمینه برخوردهای گسترده‌تر میان قدرت‌های منطقه‌ای به وجود می‌آید، می‌تواند به‌سرعت فعال شود و بر پیچیده‌گی شرایط بیفزاید. بدون شک در چنان شرایطی هر یک از طرف‌ها کوشش می‌کند از این سیاه‌چاله امنیتی به سود خود بهره بگیرد، چنان‌که مقام‌های ایرانی در هنگام تنش با اسراییل با مقام‌های طالبان دیدار و از عمل‌کرد این گروه ستایش کردند تا بتوانند این گروه را در این موقعیت به کنار خود بکشانند و یا دست‌کم نگذارند که آسیبی به آنان برساند. پاکستان نیز در رابطه پر‌کش‌و‌قوس با طالبان قرار دارد و همزمان با حمایت از این گروه در موضع‌گیری‌های بین‌المللی، در سطح دیگری از رفتار نامتعارف این گروه در حمایت از گروه‌های مسلح منطقه‌ای نگران است و می‌کوشد این سیاه‌چاله امنیتی چالش‌های بزرگ‌تری برای آن خلق نکند.

وضعیت کنونی در افغانستان نه به سود مردم این کشور است، نه به سود کشورهای منطقه و نه در بلندمدت به سود امنیت و ثبات جهانی. برای آن‌که این نگرانی‌ها پایان بپذیرد و افغانستان شرایطی نورمال داشته باشد، باید نظامی در این کشور حاکم باشد که مبتنی بر اراده مردم باشد. چنین نظامی است که می‌تواند به تعهدات بین‌المللی خود پای‌بند بماند و در چارچوب عرف‌های پذیرفته‌شده جهانی با دیگران تعامل کند. افغانستانی متکثر، دور از افراط‌گرایی، دارای حاکمیت قانون و برخوردار از نظامی متعارف، به سود همه است، و‌گرنه سیاه‌چاله‌ای امنیتی خواهد بود که به تغذیه بحران‌های منطقه‌ای و تشدید تنش‌ها کمک خواهد کرد

هشت صبح.