آمریکا تمویل کننده دوطرف جنگ در افغانستان است و تلاش دارد این وضعیت را حفظ و در مواقعی تشدید نماید. زیرا آمریکا در پناه جنگ است که می تواند افغانستان را غارت کند
به گزارش سایت همایون بنقل ازشبکه ی اطلاع رسانی افغانستان گفتگوی علنی میان طالبان و آمریکایی ها آغاز شده است. هرچند این ظاهر قضیه است و هر روز طالبان با آمریکایی ها در تماس هستند و از جانب آنان تمویل و تجهیز می شوند، اما اینگونه ظاهر قضایا را حفظ نموده بدینوسیله می کوشند تا مردم همچنان درگیر خبرهای رسانه ای باشند و از اصل تماس روزانه طالبان با آمریکایی ها بی خبر بمانند.
این گفتگوهای مستقیم و علنی در حالی آغاز می شود که طالبان از گفتگو با دولت افغانستان ابا ورزیده و دولت را دست نشانده آمریکایی ها در منطقه می دانند و به همین جهت انتظار گفتگوی سیاسی مستقیم با آمریکایی ها را داشتند که جلسه نخست آن در قطر صورت عملی بخود گرفت و «آلیس ولز» معاون وزیر خارجه آمریکا با نماینده های طالبان بصورت مسقتیم گقتگو کرد.
دفتر نمایندگی طالبان در قطر با اشاره به مهم بودن گفتگو با آمریکایی ها اعلام کرد که نمایندگان طالبان با شماری از مقامات آمریکایی به رهبری ولز هفته گذشته در دوحه، پایتخت قطر دیدار داشتهاند.
این گفتگوها در حالی انجام می شود که «آلیس ولز» معاون وزیر خارجه آمریکا قبلا اعلام کرده بود که آمریکا هرگز با طالبان دیدار و گفتگو نخواهد کرد.
پس از اولین گفتگوی طالبان با آمریکایی ها، اداره دونالد ترامپ از نیروهای نظامی افغانستان خواست تا از مناطق کم جمعیت افغانستان عقب نشینی کنند و بگذارند این مناطق به دست طالبان بیفتد.
روزنامۀ نیویارک تایمزبه نقل از سه مقام امریکایی گزارش می دهد که این پالیسی بخشی از استراتژی جدید رییس جمهور ترامپ است.
این اتفاق در حالی می افتد که ترامپ زمانیکه سال گذشته استراتژی جدید اداره اش را برای کشورهای جنوب آسیا و افغانستان اعلام کرد، تاکید داشت که طالبان و داعش “باید بدانند که آنان هیچ جایی برای پنهان شدن ندارند و هیچ جایی فرا تر از قدرت امریکا و اردوی امریکا وجود ندارد.”
بر اساس گزارش ادارۀ سر مفتش آمریکا برای بازسازی افغانستان یا سیگار، در حال حاضر “حکومت افغانستان از جمع ۴۰۷ ولسوالی، کنترول ۲۲۹ ولسوالی (۵۶.۳ درصد قلمرو) را در دست دارد، در حالیکه طالبان بر ۵۹ ولسوالی (۱۴.۵ درصد قلمرو) تسلط داشته و دو طرف، حکومت و طالبان، برای مسلط شدن بر ۱۱۹ ولسوالی دیگر (۲۹.۲ درصد قلمرو) درگیر اند.
اینک دیگر برهمه آشکار شده است که آمریکا تمویل کننده دوطرف جنگ در افغانستان است و تلاش دارد به هر وسیله ممکن این وضعیت را حفظ و در مواقعی تشدید نماید. زیرا آمریکا در پناه جنگ است که می تواند افغانستان را غارت کند و سرمایه های زیرزمینی این مردم را چپاول نماید.
باز این مساله نیز بر همگان روشن و واضح است که اگر آمریکا بخواهد در مدت بسیار کوتاهی می تواند تمامی مخالفان دولت افغانستان را نابود سازد و کشور را امن نماید اما این خواسته آمریکا نیست و هرگز تا کنون به پایان جنگ در افغانستان نیندیشیده بل همیشه به تشدید جنگ در افغانستان کوشیده است.
آمریکا در کنار تشدید جنگ در افغانستان، در زمینه های دیگر نیز فعالیت داشته و سعی نموده است تا مردم را از طرق دیگری نیز بی هویت بسازد. مانند توسعه و رشد فساد های مالی، فساد های اخلاقی، معضلات اجتماعی، درگیری های قومی و مذهبی و …
اینجا است که حضور نظامیان خارجی در افغانستان معنی پیدا می کند و تا زمانی که نظامیان خارجی در افغانستان حضور داشته باشند، کشور ما روی امنیت و آرامش را بخود نخواهد دید
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
مطالب مرتبط
تغییر عمده در موضع آمریکا در قبال افغانستان
اکنون که طالبان تایید کرده اند که با هیات علیرتبه آمریکا در غیاب شورای صلح افغانستان و دولت افغانستان مذاکره ثمربخش داشته اند بدون اینکه دولت افغانستان در جریان باشد به تدریج چگونگی این مذاکرات از سوی مقامات آمریکایی افشا می گردد تا ذهنیت ها را در افغانستان برای تطبیق آن آماده سازی نمایند.
چیزی که اکنون از آن یادآوری می گردد تغییر فاحش در موضع آمریکا در قبال افغانستان است. اگر خوانندگان محترم به یاد داشته باشند یک سال قبل ریس جمهور آمریکا هنگام اعلام استراتژی جدید آمریکا در قبال آسیایی جنوبی و افغانستان چنین گفته بود که طالبان و گروه دولت اسلامی و یا داعش باید بدانند که آنان هیچ جایی برای پنهان شدن ندارند و هیچ جایی فراتر از قدرت آمریکا و اردوی آمریکا وجود ندارد.
اما اکنون دیده می شود که نه تنها جای پنهان شدن برای طالبان وجود دارد بلکه روزنامه نیویورک تایمز گزارش داده است که از سه مقام آمریکایی شنیده است که دولت دونالد ترامپ از نیروهای افغان که از حمایت آمریکا برخوردار اند خواسته است تا از مناطق کم جمعیت افغانستان عقب نشینی کنند شاید علت عمده این تغییر در موضعگیری آمریکا در قبال افغانستان در مدت یکسال این باشد تا اگر بتوانند طالبان را از چنگال روسیه و ایران خارج نموده و در مسیر سیاست آمریکا قرار دهند.
مهمترین سوال که اکنون باید ریشه یابی گردد این است که چرا و چگونه یک قدرت بزرگ جهانی مانند آمریکا که از حمایت ناتو و چهل و چهار کشور دیگر برخوردار است بعد از هجده سال اکنون در وضعیتی قرار گرفته است که از قطر و امارات متحده عربی می خواهند که در افغانستان قوای خود را بفرستند و یا اینکه مجبور شوند مستقیما با طالبان وارد مذاکره گردند و برای آنها سرزمین و مکان امن را پیشنهاد نمایند؟
به عقیده من مهمترین عامل شکست قوای بینالمللی در افغانستان موجودیت یک حکومت آلوده به فساد در افغانستان است که جوانب بینالمللی نیز در آن سهیم اند.
حسن علی
++++++++++++++++++++++++++++++++
مذاکره طالبان و امريکا؛
آيا مقدمات يک «طرح بديل» بزرگ در حال چيده شدن است!؟
نورالله وليزاده
طالبان تاييد کرده اند که نمايندهگان اين گروه هفته گذشته با شماري از مقامهاي امريکايي در دوحه، پايتخت قطر ديدارکردهاند. آغاز مذاکرات مستقيم ميان طالبان و امريکاييها در واقع خواست طالبان بود. اين گروه در واکنش به درخواستهاي مکرر دولت افغانستان براي مذاکره، گفت که با دولت افغانستان نه بل با امريکاييها مذاکره خواهد کرد. بنابراين طالبان ميتوانند از مذاکره با امريکاييها همچون يک پيروزي ياد کند. در سوي ديگر، اما امريکاييها ميخواهند تمايل طالبان به مذاکره با امريکا را نشانه پيروزي امريکا در جنگ افغانستان عنوان کنند. وقتي امريکاييها همزمان با اعلام استراتيژي جديد براي جنوب آسيا، نيروهاي نظامي خويش را در افغانستان افزايش دادند، هدف اين کار را وادار ساختن طالبان به مذاکره عنوان کردند. اما واضح نبود که مذاکره با کي. دولت افغانستان انتظار داشت که استراتيژي جديد امريکا بتواند منجر به اين شود که طالبان با دولت افغانستان مذاکره کند. مذاکره مستقيم امريکاييها با طالبان به معناي ناديده گرفتن دولت افغانستان است.
طالبان بارها مدعي شده که دولت افغانستان را فاقد صلاحيت در پيشبرد گفتوگوهاي صلح ميداند. حالا امريکاييها با نشستن مستقيم روي ميز مذاکره با طالبان، به نحوي بيصلاحيتي دولت افغانستان در پيشبرد گفتوگوهاي صلح با طالبان را مورد تاييد قرار ميدهند. شايد براي عناصر قومگرا در حکومت افغانستان، که به هرحال و تحت هر شرايطي مشتاق سهم دادن طالبان در قدرت ميباشند، مسأله به اين شکل مطرح نباشد و آنان بدون در نظرداشت اينکه امريکاييها با مذاکره با طالبان، به حيثيت و اعتماد دولت افغانستان منحيث طرف اصلي گفت و گوهاي صلح، صدمه شديدي وارد کردهاند، از اين گفتوگوها استقبال هم کنند، اما واقعيت اين است که ايالات متحده امريکا به طرز عجيبي دولت کابل را در مديريت اوضاع سياسي کشور ضعيف ميپندارد و در بياعتماد پنداشتن اين دولت با طالبان همداستان شده است.
مسأله بر ميگردد به استراتيژي امريکا براي جنوب آسيا که در اگست سال 2017 ميلادي اعلام شد. در اين استراتيژي، فشار نظامي بر طالبان و فشار سياسي و اقتصادي بر پاکستان دو اصل محوري براي پيروزي امريکا در جنگ افغانستان در نظر گرفته شده بود. اين دو اصل نيز بر پيشفرض قابل اعتماد بودن و مرکزيت بودن دولت افغانستان استوار بود. تا جاييکه به امريکا بر ميگشت، اين کشور بايد از طريق افزايش نيروهاي نظامي، فشار نظامي بر طالبان را افزايش ميداد که چنين نيز کرد. همچنان بايد امريکا فشارهايي را بر پاکستان وارد ميکرد که کرد. اما در کنار تلاشهاي امريکا، دولت افغانستان نيز بايد توانايي خود را در مديريت اوضاع سياسي-امنيتي کشور به نمايش ميگذاشت که قادر به چنين کاري نشد. ناتواني دولت افغانستان در بسيج نيروهاي سياسي و همچنان ناتواني دولت در به کارگيري درست نيروهاي نظامي در سرکوب طالبان، باعث شد که تلاشهاي امريکاييها در دو جهت فوقالذکر نتيجه چنداني در پي نداشته باشد. همين بود که امريکاييها به فکر بازنگري استراتيژي جنوب آسيا شدند.
اخيرن رسانههاي امريکايي به نقل از مقامهاي دولت ترامپ گزارش کردند که نشانههايي از نااميدي ترامپ از موفقيت استراتيژي جنوب آسيا مشاهده شده و عنقريب آقاي ترامپ دستور اين بازنگري را صادر خواهد کرد. از رفتارهاي ديپلوماتيک رهبران سياسي امريکا در مقابل رهبران سياسي افغانستان قابل استنباط است که امريکاييها مقصر اصلي موفق نشدن استراتيژي جنوب آسيا رهبران سياسي افغانستان را ميدانند. وزير امور خارجه امريکا در آستانه نشست بروکسل سفر نامنتظرهيي به کابل داشت و رفتار غيردپيلوماتيکي با اشرف غني رييس حکومت وحدت ملي افغانستان داشت. دونالدترامپ نيز ديدار اعلام شده با اشرف غني در بروکسل درحاشيه نشست سران ناتو را لغو کرد. اينها نشانههاي واضحي از نارضايتي مقامهاي امريکايي از رهبري سياسي حکومت افغانستان است. امريکاييها به اين نتيجه رسيدهاند که مديريت ضعيف سياسي دولت افغانستان در ايجاد وحدت و ثبات سياسي در داخل افغانستان، منجر به هدر رفتن تلاشهاي امريکا شده است.
به نقل از منابع غير رسمي در درون حکومت افغانستان، گزارش شد که وزير امور خارجه امريکا در ديدار با اشرف غني، مراتب نارضايتي خود از سياستهاي حکومت افغانستان را که باعث ايجاد اختلافهاي شديد سياسي شده، به آقاي غني ابراز داشته و گفته بود که تا دو ماه ديگر بايد حکومت افغانستان اوضاع سياسي کشور را سامان بخشد. برگشت جنرال دوستم به کشور، بخشي از تلاشهاي حکومت افغانستان براي سامان بخشيدن به اوضاع سياسي کشور پنداشته ميشود. ممانعت از برگشت جنرال دوستم به کشور، جنجالهاي بيموجب ارگ با عطامحمدنور والي اسبق بلخ و رويکردهاي تنشزاي ديگر حکومت باعث فروپاشي شديد سياسي در کشور گرديد. اين فروپاشي به افزايش بسترناامني نيز کمک کرد که مسوول آن از نظر امريکاييها حکومت افغانستان دانسته ميشود.
اما حکومت افغانستان به ضعف و ناتواني خود در مديريت اوضاع کشور اعتراف نميکند. برعکس، در حالي که گزارشها حاکي از نااميدي دونالدترامپ رييس جمهوري ايالات متحده امريکا از موفقيت استراتيژي جنوب آسيا بودهاند، محمد اشرف غني رييس حکومت وحدت ملي، در ديدار با وزير امورخارجه امريکا، از اين استراتيژي دفاع کرد و آن را موثر خواند. به نظر ميرسد که آقاي غني متوجه اين امر شده که ناکامپنداري استراتيژي امريکا براي جنوب آسيا به معناي ناکامپنداري او در مديريت اوضاع سياسي افغانستان نيز خواهد بود!
اختلافهاي شديد سياسي ميان حکومت و جريانهاي سياسي، زمينه مداخله و نفوذ بيشتر روسيه، ايران، چين و پاکستان در امور سياسي افغانستان را فراهم ساخت. اين کشورها چند نشست آشکار و پنهان برگزار کردند که محور مباحث اين نشست ها مسأله افغانستان عنوان شد. در اين نشستها همچنان روي برچيدن حضور نظامي امريکا در افغانستان و منطقه نيز بحث صورت گرفت که همه موجب نارضايتي و ناراحتي امريکاييها شده است. امريکاييها نيز در واکنش به نشستهاي اين کشورها، نشست ابوظبي را برگزار کردند که برخي از ناظران از آن همچون تلاش امريکا براي ايجاد«ناتوي عربي» براي جلوگيري از نفوذ روسيه در منطقه ياد کردهاند.
مذاکره مستقيم امريکاييها با طالبان ميتواند بخشي از تلاشهاي امريکاييها براي مهار وضعيت پيشآمده کنوني باشد. روسها اخيرن اعلام کردند که با طالبان وارد تماس شدهاند. روسها دقيقن زماني با طالبان وارد تماس شدند که استراتيژي دولت ترامپ براي جنوب آسيا طالبان و پاکستان را تحت فشار نظامي وسياسي گرفت و اين امر باعث شد که پاکستانيها به طرف روسيه تمايل پيدا کنند و طالبان را نيز وارد تماس با روسها بسازند.
عربستان سعودي، امارات متحده عربي و قطر که در قطببندي جديد منطقهيي جانب امريکا را گرفتند، نتوانستند نقش چشمگيري در تضعيف طالبان بازي کنند. نقش عربستان در برگزاري نشست علماي اسلام خلاصه شد که آنان نيز به يک توصيه اخلاقي در مورد پايان جنگ در افغانستان بسنده کردند. امارات متحده عربي وعده اعزام نيروي نظامي به افغانستان را کرده که به نظر نميرسد چندان مؤثر باشد. قطر نيز در نقش ميزبان گفتوگوهاي بخشي از رهبري طالبان با امريکاييها عمل کرده که بعيد است بتواند مثمر ثمر واقع شود، چون بخش عمده رهبري طالبان در کنترل پاکستان و در تماس با روسيه قرار دارد که احتمالن اينها تعيين کنندهتر باشند تا طالبان «قطري!»
با اين وصف، بازنگري استراتيژي امريکا براي جنوب آسيا در سه مورد عمده زير خواهد بود:
_1
گفت وگو با طالبان به جاي فشار نظامي
_2
ناديده گرفتن دولت افغانستان منحيث طرف اصلي و مرکز ثقل تحولات سياسي و
_3
کم کردن فشار بر پاکستان.
در پاکستان دولت جديد در حال شکل گيري است و عمران خان که احتمال ميرود حزبش برنده انتخابات باشد و دولت جديد را تشکيل بدهد، پيام خوشبينانه در مورد افغانستان فرستاده که ميتواند زمينه کاهش فشار برپاکستان از سوي امريکاييها را مساعد بسازد. گفتوگو با طالبان نيز چنان که رسانهها گزارش کردهاند، آغاز شده. ميماند اين پرسش که آيا امريکاييها همچنان به دولت افغانستان منحيث طرف اصلي و محور اصلي تحولات سياسي نگاه خواهند کرد يا نه؟ دولت افغانستان تلاشهاي خود را براي سامان بخشيدن به اوضاع سياسي کشور شدت بخشيده است. هرچند در کوتاه مدت با توجه به اعلام موجوديت ايتلاف تازه سياسي که در آن بيش از سي حزب و جريان سياسي مخالف حکومت عليه حکومت قرار گرفتند، ثمر بخش بودن اين تلاشها زير سوال است. نکته ديگري که چانس دولت افغانستان را براي اعاده اعتماد در نزد امريکاييها کمتر ساخته، محدوديت زماني است. به پايان عمر حکومت وحدت ملي، وقت زيادي باقي نمانده است. احتمالن امريکاييها منتظر حکومت بعدي بمانند و تا آن زمان با طالبان گفت وگوها را ادامه بدهند و روابط خود با پاکستانيها را ترميم کنند. احتمالن حکومت آينده، معجوني از نيروهاي سياسي ايتلاف شمال و طالبان باشد.
شايد تلاشهاي بعدي امريکاييها در چارچوب ذهني زمينهسازي براي نشست«بنثاني» قابل تحليل باشد. نشستي که در آن طالبان نيز حضور داشته باشند و به ايجاد يک دولت کثيرالمحور منجر شود. صفآرايي «شماليها» نيز در روزهاي اخير چندان بد نبوده است. اين صفآراييها نيروهاي سياسي شمال را منحيث يکي از طرفهاي اصلي منازعه در افغانستان مطرح کرده است که احتمالن در گفتوگوهاي امريکاييها با طالبان روي آن بحث شود و اگر عناصري از طالبان رأي به تشکيل يک حکومت مشارکتي با نيروهاي سياسي شمال بدهند، طرح امريکاييها نتيجه بدهد و اوضاع سياسي افغانستان وارد فاز تازهيي شود. اما قرباني اصلي اين طرح، نيروهاي سياسي غرب آمدهيي خواهد بود که در 18 سال پسين به انواع مختلف قدرت را در دست داشتند و تلاش کردند تا طالبان و نيروهاي سياسي شمال را به گونه موازي عامل بيثباتي افغانستان مطرح کنند و به اين طريق حمايت امريکاييها و غربي را به خود جلب کنند و خود را در مرکز و محراق توجه جهانيان قرار دهند. البته جاي طرح اين پرسش هم هست که آيا امريکاييها حاضراند که عناصر سياسي غرب آمده را از گردونه سياست در افغانستان بيرون کنند؟ آيا از نظر امريکاييها«آب تا گلو» رسيده که «بچه زير پا» گذاشته شود؟ اگر چنين باشد، ميتوان گفت که مقدمات يک«طرح بديل بزرگ» در حال چيده شدن است.