انتشارات یادواره تقدیم می کند.
نام کتاب: #یک_عمر_مبارزه – خاطرات #جنرال_بابهجان
سال تألیف: ۱۴۰۰
ناشر: یادواره
معرفی
جنرال شهنواز تنی وقتی نخستین دستور آتش بر ضد داکتر نجیب الله را صادر کرد، چندین ماه آمادگی گرفته بود. قوای هوایی و زمینی به صورت یکدست از او اطاعت میکردند. پدافند توپچی و تانکهای زرهپوش بسیاری در خدمت او بود و به نظر میرسید که در طی چند ساعت، داکتر نجیب را درهم می کوبند و قدرت کامل را در دست میگیرند. شهنواز تنی وزیر دفاع و سایر کودتاچیان عالیرتبه، بمباران سهمگینی را بالای ارگ ریاست جمهوری شروع کردند. از چند جهت درحال پیشروی بودند ولی چیزی را که نمیدانستند حضور کسی به نام دگروال بابهجان در مقابلشان بود که در نزدیکی قصر دارالامان سنگر گرفته و آمادهی دفاع در برابر پیشروی قوای تنی به سمت شهر است. تنی تصور هم نمیکرد که در میان این همه نظامی مشهور و دگر جنرال و استرجنرال، کسی که او را کِشت مات میدهد یک افسر میانرتبه و جوان است که با خود عهد کرده تا پایان جان از حاکمیت دفاع کند. چند ساعت بعد، بابهجان دهلیزبهدهلیز و اتاقبهاتاق در داخل قصر دارالامان با طرفداران تنی دست و پنجه نرم میکند و در میان دود و آتش و بوی باروت از اتاق کار تنی به مافوق خود زنگ میزند و شکست کودتاچیان را تبریک میگوید. پس از آن او لقب «#قهرمان_جمهوری_افغانستان» را دریافت میکند.
داکتر نجیب در حق جنرال بابهجان جفا میکند و انصاف را فدای مصلحت میسازد. این دو همدیگر را خوب میشناسند. با اینحال چند روز مانده به سقوط دولت، نجیب زنگ میزند و میگوید: «جنرال بابهجان! یک بار دیگر هم در حق من جوانمردی کن.»
انتشارات یادواره، سیر تکامل شخصیت جنرال بابهجان را، از زبان خودش، در قالب کتاب خاطرات «یک عمر مبارزه» با جزئیات فراوان و وقایع حیرتآور و با زبان ساده و روان، برای علاقمندان تاریخ معاصر تقدیم میکند.
خواننده پابهپای جنرال بابهجان از یک قریهی کوچک در بگرام پیش میآید و دشواریهای زندگی این مرد را دنبال میکند. شیرینیهای کودکی و آشنایی با رواجهای مردم بگرام و شمالی دیر نمیپاید و خواننده با سختیهای زندان و شکنجه و بازجوییهایی وحشیانهی #رژیم_خلقی غافلگیر میشود. کتاب پر است از صحنههای هیجان و فداکاری و حماسه و ماجراجویی. اما درد و رنج جنرال بابهجان گاهی غیرقابل توصیف است. او زمانیکه کودک دو و نیم سالهی خود را در بغل دارد و راهی کابل است، به کمین افراد حزب اسلامی بر میخورد و یک گلولهی شیطانی، مغز پسر کوچکش را متلاشی میسازد. خواننده با سختیهای زندگی جنرال بابهجان درد میکشد و با جنگآوری و شهامتش احساس غرور میکند.
وقتی شمالی به دست طالبان افتاده و آنان کاریزها را منفجر ساخته و درختها را بریدهاند، بار دیگر جنرال بابهجان پیدا میشود و در برابر لشکر طالبان خط میاندازد و پرچم مقاومت را بالا میکند. چه شبهایی را که زیر راکت صبح میکند و چه روزهایی را شکم گرسنه به شام میرساند. بهترین دوستانش پیش چشمش شهید و مردمش آواره میشوند.
پس از شکست طالبان او مخالف برنامهی جمع آوری سلاح و (DDR) است. مدت زمان کوتاهی از کارش به عنوان فرمانده پولیس هرات میگذرد که یک محمولهی بزرگ مواد مخدر را کشف و گرفتار میکند. کسی از آن طرف خط تیلفون برایش اخطار میدهد. جنرال بابه جان تن به تسلیمی نمیدهد و در خبرهای ساعت ۸ شب تلویزیون ملی، خبر برکناری خود را میشنود. او چندین سال را در انزوا و خانهنشینی میگذراند… .
✅گروه حرفهای و نویسندهگان انتشارات یادواره مشغول نگارش زندگینامهی چندین شخصیت مطرح کشور اند. یادواره در قسمت نگارش خاطرات شخصیتها و در عرصهی ثبت تاریخ شفاهی، رویکرد بخصوص و ویژهای را در پیش گرفته است که به زودی منجر به تولید کتابهای مفید و فوقالعاده مهمی خواهد شد.
📌کسانی که علاقمند دریافت کتاب هستند ایمیل و شمارهی تماس خود را در کومنت بنویسند.
📌از جمع کسانی که این پست را با دوستان خود #شریک (Share) کنند، برای پنج نفر خوش چانس #کتاب_رایگان فرستاده خواهد شد.
👍🏻 برای آگاهی از فعالیتهای انتشارات یادواره، صفحه فیس بوک ما را لایک کنید.
نام کتاب: #یکعمرمبارزه – خاطرات #جنرال_بابهجان
