
!!…بازهم تیر دیگری برزخم های جان بیمار ما اصابت نمود
فردوسی بزرگ 900 سال قبل از امروز این درد کهنه من وتورا را فریاد میکشید:
بزرگی به مردی وفرهنگ بود — گدایی در این بوم برننگ بود
کجارفت آن دانش و هوش ما — که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان — گزآن سوخت جان ودل دوستان
گرچه چندی قبل مضمونی تحت این نام : ” ترسم ازاینست که ” نشود اززیر چکک به زیر ناوه برویم “…!!! نوشته بودم ، اما این ترس به وحشت تبدیل شد .
وقتی این جمله زیرین را درمورد توافق ارگ وبلخ خواندم وشنیدم :
“براساس منافع کلان و تقویت نظام کشور” و تقاضای شخصیتهای ملی و” دوستان بینالمللی..! ” افغانستان این توافق صورت گرفته است “. باخود گفتم هیوالله ایشان بعد ازسه ماه تازه به حال آمده اند ودرک کرده اند مرتکب اشتباهی نابخشودنی شده اند و یقینآ ندامتی هم را درپی دارد.
اما معلوم نیست هدف به اصطلاح امپراطور شکست خورده بلخ ؛ تقویت کدام نظام است ؟ آیا تقویه همین نظام متعصب قبیله گرا و فاسد جهان که شما عضو آن هستید ؟ اگرچنین است …در اینصورت آقایی نور و ووابستگان شان این حقیقت تلخ را باید بپزیرند که مالک این نظام وارداتی شما نبوده ونیستید ، بلکه این نظام مال انحصاری “دوستان بین المالی” شما میشود وازشما همچون مامورین گماشته شده مزدبگیر کار میکیرند وهروقتی هم که خواسته باشند شما را عزل ونصب میکنند ؛ چنانکه این ادعای من اثبات وضعیت موجود شما رابیان میکند.
دیگرمطمین شدم که این حرف مذ خرف وبیهوده ( تقویت نظام کشور” و تقاضای شخصیتهای ملی و” دوستان بینالمللی.) چندین سال است که آینده این سرزمین را به تباهی کشانیده است وهرگزرها نمیکند ونیزتجربه تلخ تاریخی گواه براینست ؛ هرباریکه مردمان باعزت ونسل جوان وبا احساس این میهن خواسته اند درهرشرایط وحتی با تن نیم جان وزخم های عمیق گزشته قامتی بکشند وقدمی را بردارند تاگامی برای امروزوفردا بوده باشد ، ولی ناگهان باهزاران دردودربغ که این گام های نجات یا درنطفه خنثی میگردد ویاهم درنصف راه تیر دیگری برجان بیمارش حواله میگردد وازحرکت می افتد .برای انسجام اش بازهم زمان لازم است هی که بدبختانه این سناریو تکرار وتکرار میگردد